فاطمه کوچولوفاطمه کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

فاطمه کوچولو

مامان تو بهترینی

مامان ميگه با خنده            *    بخور اين آب و قنده خالی که ميشه شيشه      *    مامان خوشحالتر ميشه مامان خودش می دونه      *     اين قد نگير بهونه مامان نذار جدا شم            *     می خوام همين جا باشم مامان تو رختخوابم             *     لالا می گه می خوابم می خونه از کتابا               *     شعرهای شاد و زيبا شيرين و خوش زبونه   &...
4 مرداد 1392

شعر جوجه ای دارم خوشگله

  جوجه ای دارم خوشگله ؛ فرار کرده زه دستم ؛ دوریش برایم مشکله ؛ کاش که اونو می بستم ؛ کاش که اونو می بستم ای خدا چیکار کنم ؛ جوجه مو پیدا کنم ای خدا چیکار کنم ؛ جوجه مو پیدا کنم آی چه کنم ، وای چه کنم ؛ کجا اونو پیدا بکنم کاش که اونو می بستم ؛ کاش که اونو می بستم ...
9 تير 1392

شعر کلاغها

پاييزه ، پاييزه ، برگ از درخت ميريزه هوا شده کمی سرد رو زمين پر از برگ دسته دسته کلاغها ميرن بسوی باغها همه با هم می خونند قارو ، قارو ، قارو ، قار ...
2 تير 1392

جوجه طلا

جوجه، جوجه، طلایی  *  نوکت ،سرخ و حنایی تخم خود را شکستی  *  چجوری ،بيرون جستی گفتا ،جایم تنگ بود  *  دیوارش از سنگ بود نه پنجره،نه در داشت * نه کس،زمن خبر داشت دادم به خود، یک تکان  *  مثل رستم پهلوان تخم خود را شکستم  *  اینجوری بيرون جستم ...
1 تير 1392
1