حرف های خودمانی با فاطمه کوچولو

روزها و ساعت ها میگذرد و من می بینم که تو بزرگ و بزرگتر شده ای.

کنجاوی کودکانه ات ایجاب می کند که دست به هر کاری بزنی و خودت تجربه کسب کنی تجربه هایی که گاهی با درد و ترس همراه است.

عزیزم تو از واقعیت های زندگی آگاه نیستی و دنیای اطرافت را همچون وجودت نازنینت پاک و خوب می بینی.

کاش همه ما ادم بزرگ ها تو دنیای کودکی مان می ماندیم و اینقدر خودرا درگیر مسائل روزمره نمی کردیم کاش ......

فرزندم تورو دوست دارم با تمام وجود و تک تک سلولهایم ، حس عجیبیست که خداوند در وجود انسانها نهاده یعنی ممکنه این حس دوست داشتن که بین من و تو وجود داره بین پدر و مادرم بامن هم وجود داشته باشه.

البته که وجود داره اما بیان و بروز احساس هر کس نسبت به دیگری متفاوت است و یقین دارم که این حس سلسه وار از والدین به فرزندان وجود داشته است.

فاطمه جان عاشقانه بوسه هایت را دوست دارم و با هر بوسه ات خستگی از تمام وجودم بیرون میره.

بعضی وقت ها بدون مقدمه میای و مارو می بوسی و این چقدر لذت بخش است یعنی تو هم به معنی دوست داشتن پی بردی که معمولا انسانها آنرا با بوسه ای نثار هم می کنند.

گاهی دست های کوچکت را روی دست هایم میزاری و به تفاوت و اندازه ان خیره میشوی نگران نباش روز میرسه که تو دستهای فرزندت را در دست میگیری.

فاطمه جان بعضی وقت ها برای جلب توجه کارهایی میکنی که بیا و ببین مثلا سفره را به هم میریزی، کنترل تلویزیون میگیری ، لج بازی میکنی که حتما بغلت کنیم یا گوشی بابا و مامان میگیری.

راجب این مورد آخری یعنی گرفتن گوشی باید بگم بچه های امروزی علاقه عجیبی به موبایل اونهم از نوع اندرویدش دارند.

عزیزم بابا برات انواع مداد رنگی و ماژیک و دفتر نقاشی خریده که نقاشی هاتو اونجا انجام بدی اما نمی دونم چه علاقه ای داری که در و دیوارو خط خطی بکنی.

و دوست داری بیرون ببریمت که واقعا ازت معذرت میخوام که بعضی مواقع فرصت پیش نمیاد که بیرون ببریمت که شما عزیزم ، با زبان خودت میگی ( دَ دَ ) یعنی دوست داری بیرون ببریمت.

فاطمه جان عزیزم بلاخره یواش یواش بزرگ میشی اما ما میخوایم از ذره ذره ، بودن کنار تو لذت ببریم و تورا در اغوش بگیریم.

عزیزم همیشه و هر لحظه در قلب بابا و مامان هستی.