کیف جدید مهدکودک فاطمه کوچولو
سلام دختر نازم یه چند روز بود تو این فکر بودم برات یه کیف جدید مهد بخرم ،آخه کیف قبلیت خیلی داغون شده بود و من خیلی از این موضوع ناراحت بودم .
دنبال یه فرصت بودم تا با هم بریم و یه کیف خوشگل برات بخریم، دیروز همون روز بود.
با اینکه خیلی مشکل بود ولی با همه سختی بعد از اینکه از مهد تحویلت گرفتم با هم رفتیم محل کار بابایی و بعدش هم پیش به سوی بازار .
چند تا مغازه رو گشتیم ولی کیفی که لایق شما باشه پیدا نکردیم تا اینکه بالاخره من و بابایی روی یک کیف توافق کردیم به این ترتیب بود که آقا جغده صولتی پاشو تو زندگی شما باز کرد .
البته شما علاوه بر کیف صاحب یه کتاب شعر و یه بلز کوچولو هم شدی که البته بیشتر دسته هاشو تو دستت می گرفتی و راه می رفتی و دسته هاشو تا انتها می کردی تو دهنت، قربونت برم شیرین من.
من و بابایی همش نگران بودیم نکنه همین طور که وایستادی زمین بخوری و دسته بلز بره تو حلقت ولی مگه جرات این و داشتیم که اونو از دستت بگیریم چون در اون صورت یه جیغ بنفش می کشیدی و خونه رو رو سرت هوار می کردی.این دو تا عکسم بابایی از تو با کیفت گرفت تا همه ببینند دخملی من چه کیف قشنگی داره.