این روزها
سلام فاطمه کوچولو این روزها خیلی شیطون شده وقتی که از مهد کودک برمی گرده همش دلش میخواد از سروکولمون بالا بره و خودشو شیرین کنه البته بچه حق داره و ما خسته ایم.
خلاصه چندتا CD موزیکال شعر و ترانه گرفتیم که براش میزاریم تا به نوعی مشغول باشه باورتون نمیشه از بس این آهنگ ها و شعرهارو گوش دادیم که بعضی مواقع ناخودآگاه مثلا شعر آهویی دارم خوشگله و ترانه هایی از این دست را زمزمه می کنیم.
فاطمه کوچولو الان چند وقتی است که راه میره و حسابی تمام خونه رو پر کرده از این خرده بیسکویت و وقتی راه میری یکدفه زیر پات چیزی را احساس می کنی و یه حسی به آدم دست میده و اگر آن چیز تکه میوه باشه که تمام تنت مورمور میشه.
الان که داریم به فصل سرما نزديک میشیم و به ناچار باید بخاری هارو کار بزاریم یک مصیبت تفهیم خطرناک بودن و یا به قولی جیز بودن این وسایل برای بچه است که چه جوری بهش بفهمونی که این خطرناکه.
این روزها به سرعت می گذرد و غنچه زندگی ما داره به گلی زیبا تبدیل میشه.