فاطمه کوچولوفاطمه کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

فاطمه کوچولو

تولد 2 سالگی فاطمه کوچولو

سلام عزیزم؛ گلم؛ قشنگم؛ بهترینم ؛ تولدت دوسالگی مبارک مامان و بابا فعلا برات یک جشن تولد کوچولو تو خونه گرفتن تا چند روز دیگه که قراره بریم شهرستان اونجا کنار مامان بزرگ و بابا بزرگ ؛خاله ها؛ عمه ها ؛ عمو ، دایی و بچه های فامیل یک جشن تولد خوب برات میگیریم اما بهتر جلوتر بگیم که بعلت منشوری بودن بیشتر عکس ها از گذاشتن بعضی از اونها مثل سال گذشته، توی وبلاگ معذوریم. دختر گلم خیلی دوستت داریم و ایشاالله مثل همیشه باعث شادی خانواده سه نفره مان باشی و سالیان سال سالم وسرزنده باشی.
10 مرداد 1393

فاطمه کوچولو و تجربه های مهد کودک

سلام نکته ای را خواستم بگم که، مهد کودک رفتن بچه ها شاید معایبی داشته باشه اما یکسری فواید هم داره ؛ از جمله : بچه یاد میگیره که چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنه، کارهای گروهی را یاد بگیره و خیلی از عاداتی که مثلا باید ترک کنه و یا یاد بگیره را زودتر فرا بگیره ، بچه زودتر به حرف میاد و کلمات و جملات را سعی میکنه درست ادا کنه و از این دست موارد که میتوان اشاره کرد. فاطمه کوچولو بعضی وقتها مثلا اگر بازی را بخوایم باهاش انجام بدیم با زبان کودکانه خودش میگه : بلدم ، بلدم و یا مثلا لباس جدیدی براش میخریم و تنش میکنیم میگه : بزرگه بزرگه اصطلاحاتی که احتمالا در مهد کودک هم سن و سالانش در مواجه شدن با موارد مشابه ادا می کنند و بچه ها تو ذهنشون...
25 تير 1393

آده یعنی آره

فاطمه جون دوستت دارم مخصوصا وقتی که ازت سوال میکنیم که مثلا تو مامان یا بابا رو دوست داری؟؟؟ و تو با صدای بچه گانه و کشیده و از روی شیطنت میگی : نـــــــــــــــــــه !!!!! و باز این سوال را تکرار میکنیم و تو هر بار با خنده های شیرینت میگی نــــــه . ودر آخر میبینی که مامان و بابا ناراحت میشن میگی : آده یعنی آره . ...
19 تير 1393

حرف های خودمانی با فاطمه کوچولو

روزها و ساعت ها میگذرد و من می بینم که تو بزرگ و بزرگتر شده ای. کنجاوی کودکانه ات ایجاب می کند که دست به هر کاری بزنی و خودت تجربه کسب کنی تجربه هایی که گاهی با درد و ترس همراه است. عزیزم تو از واقعیت های زندگی آگاه نیستی و دنیای اطرافت را همچون وجودت نازنینت پاک و خوب می بینی. کاش همه ما ادم بزرگ ها تو دنیای کودکی مان می ماندیم و اینقدر خودرا درگیر مسائل روزمره نمی کردیم کاش ...... فرزندم تورو دوست دارم با تمام وجود و تک تک سلولهایم ، حس عجیبیست که خداوند در وجود انسانها نهاده یعنی ممکنه این حس دوست داشتن که بین من و تو وجود داره بین پدر و مادرم بامن هم وجود داشته باشه. البته که وجود داره اما بیان و بروز...
11 تير 1393

میلاد نور

روز میلاد امام انس و جان آمد ، خوش آمد موسم شور و سرور شیعیان آمد ، خوش آمد گشته از دامان نرجس غنچه ای زیبا شکوفا روشن از رخسار او شد چشم حیدر قلب زهرا میلاد یگانه منجی عالم بشریت بر همه شیعیان جهان مبارک باد.   ...
23 خرداد 1393

خاله معصومه و فاطمه کوچولو

سلام چند وقتیه که دیگه پرستار فاطمه کوچولو تشریف نمیاره و ما مونده بودیم که چیکار باید بکنیم که باز هم خاله معصومه به دادمون رسید و الان چند وقتیه که فاطمه کوچولورو تو خونه نگه میداره فاطمه کوچولو خاله معصومو خیلی خیلی دوست داره و اونو صدا میکنه ( بَ دووووم ) حالا موندیم که تا چند روز دیگه که خاله معصوم میخواد بره ، چیکار کنیم. چند مورد برای پرستار پیشنهاد شده اما ایده آل نبودند و احتمالا مجبور بشیم علی رغم میل باطنی مان، فاطمه کوچولورو مجددا به مهد کودک بفرستیم. انشاالله که خیر باشه و کوچولوی ما اذیت نشه. خاله معصومه از زحماتت خیلی ممنونیم ایشاالله تو عروسیت جبران کنیم. ...
23 خرداد 1393

شعر به یاد ماندنی (حسنی)

حسني نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو، موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه . نه فلفلي، نه قلقلي، نه مرغ زرد كاكلي، هيچكس باهاش رفيق نبود . تنها روي سه پايه، نشسته بود تو سايه . باباش ميگفت : - حسني مياي بريم حموم؟ - نه نميام، نه نميام - سرتو ميخواي اصلاح كني؟ - نه نميخوام، نه نميخوام كره الاغ كدخدا، يورتمه ميرفت تو كوچه ها : - الاغه چرا يورتمه ميري؟ - دارم ميرم بار بيارم، ديرم شده، عجله دارم . - الاغ خوب نازنين، سر در هوا، سم بر زمين، يالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو، ...
18 خرداد 1393

فاطمه کوچولو و توپک

چند وقتیه که تو دست اکثر بچه ها از این توپک هایی که با یک نخ به هم وصل میشن را می بینیم که نخ اونو تو دست گرفته و با حرکت دادن دست توپک ها به هم ضربه میزنند. فاطمه کوچولو با دیدن این توپکها لج کرده که منم از اینها میخوام و ماهم براش خریدیم که ور رفتن اون با این توپک ها جالب بود که چند تا از عکس هاشو میزارم.             ...
19 ارديبهشت 1393