فاطمه کوچولوفاطمه کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

فاطمه کوچولو

عکس جدید فاطمه کوچولو

          واه واه واه چه دوره زمانه ای شده ، نون شده دونه ای600 تومن حالا ببین شیر خشک چند تومنه           دخمل کوچولوی من در حال گشت و گذار در پارک محله         ببین من چقدر به این گالیله می گفتم زمین گرده ، حالا تازه متوجه شدن زمین گرده         دخمل کوچولوی من ، خیلی خیلی از سر سره بازی خوشش اومده                   &nb...
28 دی 1392

فاطمه کوچولو و بابا رضا

سلام پنجشنبه گذشته مامانم بهم خبر داد پدرم که بابا رضای دخملیه براش یه کاری پیش اومده که میاد  تهران. خیلی خوشحال بودم چون دو ماهی می شد که بابام نمی دیدم.این بابای ما عشق فاطمه کوچولو. بابا رضا صبح جمعه رسید و تا رسید ملوسکمو بیدار کرد.اینقدر قربون صدقش رفت نگو و نپرس. فاطمه هم خجالت می کشید هم خودش لوس می کرد. بابا خیلی دوست داره با فاطمه بره بیرون منم دیدم هوا آفتابیه دیدم فرصت مناسبیه،که بچه هم بعد از چند روز تو خونه موندن یه هوایی عوض کنه. راستی نگفته بودم ما بالاخره تصمیم گرفتیم برای دخملی پرستار بگیرم و خدا رو شکر یه پرستار مهربون به اسم خاله طاهره رو پیدا کردیم که موقعی که من و بابای فاطمه سرکاری...
26 دی 1392

این روزها و تجربه های جدید

  سلام فاطمه کوچولو چند وقتیه که بعضی از کلمات را میگه و شعرهایی که براش میخونیم سعی میکنه تکرار کنه البته با زبان نی نی ها که باید زیر نویس بشه                  فاطمه کوچولو خیلی شیطون بلاست ما دورتادور خونه، هرجای خطرناک مثل کنار بخاری، ورودی آشپزخانه ،دستگیره گاز ، پریز برق ، درب شیشه ای بوفه و خلاصه بگم ، خونه شده منطقه جنگی از بس یا دربها را بستیم و مانع برای ورود گذاشتیم الان یاد گرفته که درب بوفه را باز کنه و اگر خلاف میلش عمل کنی بهت اخم میکنه و اگر دعواش کنی دستشو جلوی دماغش میگیره و میگه: هیس و خودشو برات شیرین میکنه و میاد بغلت همش دوست دار...
12 دی 1392

همبازی

سلام فاطمه جون این خانم کوچولوها اومدن باهات بازی کن ند ، اجازه میدی عزیزم ...
12 دی 1392

شیرخوارگان حسینی

به کدامین گناه چنین کشته شدی زار با این کوچکی چه روح بلند وعظیمی داری یا حضرت علی اصغر ای شهیدی که مجال دیدن نخستین بهار زندگی نداشتی  با این کوچکی چه درس زیبایی به ما آموختی و حقانیت پدر بزرگوارتان را به اثبات رساندی شهادت مظلومترین شهید کربلا را تسلیت عرض می نمایم ...
12 دی 1392

بابا تو بهترینی

بابا تو رو بوسیده       *     بوسش بوی گل میده بوسم بکن دوباره      *     که بوی خوبی داره چه زوری داره بابا     *    نی نی رو برده بالا بابام یه پهلوونه         *    یه دستی هم میتونه بابا چه قدر آرومه      *    وقتی که تو حمومه دستای بابا گرمه       *    مثل آب ولرمه هر روز می گم به بابا *    بخر از این کتابها بابات چه مهربونه      *    برات کتا...
2 دی 1392

پدر و مادران آینده

نی نی چه واژه جالب و با مسمایی ؛ در عین سادگی ، زیبایی خاص خودشو داره. نمی دونم اولین بار توسط چه کسی و به چه دلیل این واژه برای صدا کردن عزیزی بکار رفت واژه ای که کودکان به راحتی آنرا بیان می کنند. فاطمه کوچولو که از بچه های قنداقی تا چند ساله رو  نی نی صدا میکنه. چند وقتیه که انگشتشو به طرف هرچیزی میگیره و میگه: این چیه؟ گاهی وقتها فکر میکنم ما چقدر اونو دوست داریم و این می تونه بهترین اتاق زندگی هر کسی باشه. وجودتو می بینی که ذره ذره بزرگ میشه و به نوعی تکرار آفرینش خدا و باز آموزی برای تک تک ماست. واقعا تا بحال فکر کردیم که مایی که الان نقش مادر و یا پدر را برای فرزندمان بازی می کنیم روزی خودمان کودکی ییش نبودیم و این وظایف را...
21 آذر 1392

فاطمه کوچولو و سرماخوردگی

پنجشنبه پیش که برای ناهار خونه عمه جون شما دعوت شده بودیم قرار شد غروب بریم نمایشگاه انار که تو مصلی برگزار شده بود و روز آخر برگزاریش بود . منم که معمولا هرجا می خوام برم برای شما یه ساک می بندم مشکلی نداشتم الا یه کلاه یا روسری،چون قبل ظهر که راه افتادیم سمت خونه عمه جون هوا خوب بود. خلاصه قرار شد یکی از روسری های آبجی زهرا(دختر عمه فاطمه کوچولو) رو براش استفاده کنم ولی چشمتون روز بد نبینه شما  بعد از بستن روسری یه قشقرقی به پا کردین  که نگو و نپرس. به هر مصیبتی بود روسری رو سرتون کردم ولی مگه شما ساکت می شدین حالا که قضیه سر مبارک شما حل شده بود یه مشکل جدید به وجو اومد شما می گفتین(با زبون گریه) الا و بلا من باید...
28 آبان 1392